دانشمند دروغین

دانشمند دروغین

  • 2 قطعه
  • 8:57 مدت زمان
  • 79 دریافت شده
راوی: اردشیر منظم
قالب: روایی
دسته‌بندی: کودک
مرد فکر می‌کرد دانشمند بزرگی شده. او تعدادی هم شاگرد برای خود دست‌وپا کرده بود... .

روزی یک دانشمند قلابی با شاگردانش داشتند از راهی عبور می‌کردند که رهگذری را دیدند که سبدی روی سرش داشت.
او از مرد خواست تا میوه‌های توی سبدش را به او بدهد، اما توی سبد مرد میوه نبود، بلکه مقداری پِهن (مدفوع حیوان) بود... .
***
بچه‌ها! این حکایت از کتاب «موش و گربه‌»، اثر شیخ بهایی، انتخاب شده‌‌است که نویسنده‌ی این کتاب گویا آن را برای شما بازنویسی کرده‌است.

از ایرانصدا بشنوید

بچه‌ها! این حکایت یکی از حکایت‌های کتاب «موش و گربه» است. بشنوید و نظراتتون رو برای ما بنویسید.

امتیاز

کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان

5

محتوا و داستان

2

فصل ها

مشخصات کتاب گویا

سایر مشخصات

دیدگاه خود را بنویسید نقد و نظر

    تا کنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

دسترسی سریع