مامان مهسا داشت به بازار می رفت. مهسا هم دلش می خواست با او برود.
مامان مهسا قبول کرد که مهسا با او به بازار بیاید. اما از او قول گرفت که نق نزند.
مهسا هم خرس پشمالویش را با خودش آورد. مهسا در بازار خرس پشمالویش را گم کرد ...
مامان مهسا قبول کرد که مهسا با او به بازار بیاید. اما از او قول گرفت که نق نزند.
مهسا هم خرس پشمالویش را با خودش آورد. مهسا در بازار خرس پشمالویش را گم کرد ...
صداها
-
عنوانزمان
-
12:46
کاربر مهمان
کاربر مهمان