قصه ی کلاه پدربزرگ

  • 1 قطعه
  • 9:53 مدت زمان
  • 115 دریافت شده
یک روز که پنجره باز بود باد کلاه پدربزرگ را با خود برد.
باد، های و هوی کنان کلاه را با خود برد. کلاه در دست های باد، چرخید و چرخید تا این که به باغچه ی پر از گل رسید.
موش کوچولو دوید و رفت زیر کلاه پنهان شد. گربه چاقه همه جا را گشت اما موش کوچولو را پیدا نکرد ...

صداها

اطلاعات تکمیلی

سایر مشخصات

تصاویر

دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه

دسترسی سریع