این شعر دربارهی پسربچهای است که با دوچرخه زمین خورده و پولش افتاده توی جوی آب.
من با دوچرخه بودم
یک اتفاق افتاد
خوردم زمین و گم شد
پولی که مادرم داد
آن پول، پول نان بود
قِل خورد و رفت در جو
من ماندم و دوچرخه
با درد و زخم زانو
ای کاش مثل دیروز
میآمدم پیاده
شرمندهام من امروز
در جمع خانواده
من با دوچرخه بودم
یک اتفاق افتاد
خوردم زمین و گم شد
پولی که مادرم داد
آن پول، پول نان بود
قِل خورد و رفت در جو
من ماندم و دوچرخه
با درد و زخم زانو
ای کاش مثل دیروز
میآمدم پیاده
شرمندهام من امروز
در جمع خانواده
کاربر مهمان