بچهها، علی کوچولو حوصلهاش حسابی سر رفته بود. کلاغه میآد پیش علی و بهش میگه: تو هم بیا کلاغ شو؛ کلاغ توی باغ شو!
علی کوچولو تو خونه
گرفته بود بهونه
نشسته بود تو ایوون
با اشک دونه دونه
به مرتبه کلاغی
قار قاری کرد و پر کشید
علی کوچولو کلاغ رو دید
آهسته گفت: «کلاغ، کلاغ!
کجا میری؟»
– «میرم به باغ»
– «کلاغه خوش به حالت
غصه و غم نداری
هرجا دلت خواست میری
هیچچیزی کم نداری»
کلاغ ورپریده
گفت به علی: «تو تنبلی!
بیا تو هم کلاغ شو
کلاغ دشت و باغ شو»
علی کوچولو با خوشحالی
گفت: «عالیه، خیلی عالی!»
- رفت به کجا؟
- شهر خیال
- چی داشت؟ چی داشت؟
- منقار و بال
علی کوچولو کلاغ شد
کلاغ توی باغ شد
یک، دو، سه روز که رد شد
حال کلاغه بد شد
از صبح تا شب توی دشت
گشنه و تشنه میگشت
با شوخی و با لبخند
کلاغا به او میگفتند:
«بیا جلو کلاغ جون
بخور یه تکه صابون!»
علی کوچولو آهسته گفت:
«من نمیخوام کلاغ باشم
میون دشت و باغ باشم
از این غذای صابون
دوست ندارم، مامان جون!»
این را که گفت، زد پروبال
در اومد از شهر خیال
دید که نشسته خندون
تو خونهشون، تو ایوون
علی کوچولو تو خونه
گرفته بود بهونه
نشسته بود تو ایوون
با اشک دونه دونه
به مرتبه کلاغی
قار قاری کرد و پر کشید
علی کوچولو کلاغ رو دید
آهسته گفت: «کلاغ، کلاغ!
کجا میری؟»
– «میرم به باغ»
– «کلاغه خوش به حالت
غصه و غم نداری
هرجا دلت خواست میری
هیچچیزی کم نداری»
کلاغ ورپریده
گفت به علی: «تو تنبلی!
بیا تو هم کلاغ شو
کلاغ دشت و باغ شو»
علی کوچولو با خوشحالی
گفت: «عالیه، خیلی عالی!»
- رفت به کجا؟
- شهر خیال
- چی داشت؟ چی داشت؟
- منقار و بال
علی کوچولو کلاغ شد
کلاغ توی باغ شد
یک، دو، سه روز که رد شد
حال کلاغه بد شد
از صبح تا شب توی دشت
گشنه و تشنه میگشت
با شوخی و با لبخند
کلاغا به او میگفتند:
«بیا جلو کلاغ جون
بخور یه تکه صابون!»
علی کوچولو آهسته گفت:
«من نمیخوام کلاغ باشم
میون دشت و باغ باشم
از این غذای صابون
دوست ندارم، مامان جون!»
این را که گفت، زد پروبال
در اومد از شهر خیال
دید که نشسته خندون
تو خونهشون، تو ایوون
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه

