- 8286
- 1000
- 1000
- 1000
چاه و ماه (زندگی حضرت یوسف علیه السلام)
در زمان های خیلی دور در شهر کنعان پیامبری به نام یعقوب با خانواده اش زندگی می کرد. حضرت یعقوب پسری به نام یوسف داشت که او را بسیار دوست داشت.
برادرهای یوسف به او حسادت می کردند. آنها از روی حسادت او را در چاه انداختند. کاروانی او را پیدا کرده و به مصر بردند و او را به عنوان برده به عزیز مصر فروختند؛ زن عزیز مصر که ذلیخا نام داشت او را بزرگ کرد. یوسف بسیار زیبا و رشید شده بود. ذلیخا، از روی نادانی یوسف را در زندان انداخت و بعد از سالها وقتی یوسف خواب پادشاه مصر را تعبیر کرد پادشاه او را از زندان آزاد کرد و او را آزاد عزیز مصر نامید. حالا با هوش و ذکاوت یوسف، انبارهای مصر پر از غله و آذوقه بود.
وقتی مصر دچار قحطی شد، برادران یوسف برای به دست آوردن گندم به مصر آمدند ...
برادرهای یوسف به او حسادت می کردند. آنها از روی حسادت او را در چاه انداختند. کاروانی او را پیدا کرده و به مصر بردند و او را به عنوان برده به عزیز مصر فروختند؛ زن عزیز مصر که ذلیخا نام داشت او را بزرگ کرد. یوسف بسیار زیبا و رشید شده بود. ذلیخا، از روی نادانی یوسف را در زندان انداخت و بعد از سالها وقتی یوسف خواب پادشاه مصر را تعبیر کرد پادشاه او را از زندان آزاد کرد و او را آزاد عزیز مصر نامید. حالا با هوش و ذکاوت یوسف، انبارهای مصر پر از غله و آذوقه بود.
وقتی مصر دچار قحطی شد، برادران یوسف برای به دست آوردن گندم به مصر آمدند ...
از ایرانصدا بشنوید
وقتی حضرت یوسف ازدنیا رفت، اورا درتابوتی ازسنگ مرمر نهاده و میان رود نیل دفن کردند. علت این کار این بود که پس از وفات آن حضرت، مردم مصر با هم نزاع کردند و مردم هر محله می خواستند تا پیکر آن حضرت را در محله خود دفن کنند تا از برکت پیکرمطهر آن حضرت بهره مند شوند. اما سرانجام مصلحت دیدند پیکر را در رود نیل دفن کنند تا آب نیل ازروی آن بگذرد وبه همه شهر برسد تا مردم به طور یکسان از برکت آن پیکر مطهر بهره مند شوند.
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
فصل ها
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
-
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان