روزی روزگاری دختری زندگی می کرد به نام مهرناز. از بخت بد، مادر مهرناز از دنیا می رود و پدرش دوباره ازدواج می کند ...
در روزگاران قدیم دختری بود که نامش مهرناز بود. مادر مهرناز از دنیا رفت و چون مهرناز کوچک بود، پدرش دوباره ازدواج کرد. نامادری مهرناز با او مهربان بود. روزها گذشت و نامادری اش دختری به دنیا آورد که نامش را فرحناز گذاشتند. مهرناز از فرحناز خیلی زیباتر بود برای همین نامادری اش به او حسادت می کرد و از مهرناز کارهای سخت و غیرممکنی می خواست. روزی نامادری، در دل زمستان از مهرناز خواست تا به صحرا برود و برایش یک دسته گل سرخ بیاورد تا او گل قند درست کند ...
در روزگاران قدیم دختری بود که نامش مهرناز بود. مادر مهرناز از دنیا رفت و چون مهرناز کوچک بود، پدرش دوباره ازدواج کرد. نامادری مهرناز با او مهربان بود. روزها گذشت و نامادری اش دختری به دنیا آورد که نامش را فرحناز گذاشتند. مهرناز از فرحناز خیلی زیباتر بود برای همین نامادری اش به او حسادت می کرد و از مهرناز کارهای سخت و غیرممکنی می خواست. روزی نامادری، در دل زمستان از مهرناز خواست تا به صحرا برود و برایش یک دسته گل سرخ بیاورد تا او گل قند درست کند ...
از ایرانصدا بشنوید
صدیقه کیانفر و خوانش یه داستان کهن ایرانی
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
فصل ها
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
-
تا کنون نظری ثبت نشده است