حکایت خارکن و حضرت موسی علیه السلام

حکایت خارکن و حضرت موسی علیه السلام

  • 2 قطعه
  • 17:11 مدت زمان
  • 873 دریافت شده
راوی: اردشیر منظم
قالب: روایی
دسته‌بندی: کودک
یکی از روزهای خدا مرد خارکش با پشته ای از خار داشت از بیابان برمی گشت که به حضرت موسی برخورد کرد. مرد از دیدن پیامبر خدا گل از گلش شکفت نزدیک شد و از کار و روزگارش برای حضرت موسی تعریف کرد.

مرد به او گفت: ای پیامبر خدا حالا که از روزگار من باخبر شدی، از تو درخواست می کنم که از خدا بخواهی تا روزی من و خانواده ام رو زیاد کنه. از او بخواه تا کاری کم زحمت و پردرآمد به من بده. از خدا بخواه که به ما رحم کنه. ما روزگار خوبی نداریم.

حضرت موسی سخنان مرد خارکش رو شنید. به کوه طور رفت. شکر خدا رو به جا آورد و از خداوند خواست تا در روزی رو به زندگی پیرمرد خارکش باز کنه.
اما بچه ها خداوند حکیم به حضرت موسی ندا داد که ای موسی! دعای مرد خارکش در این دنیا اجابت نمی شود اما دو آرزوی او برآورده خواهد شد. اگر خودش بخواهد. دو آرزویی که هنوز خودش چیزی از آن نمی داند و من از آن آگاهم ...

از ایرانصدا بشنوید

بچه ها! گاهی ما آرزوهایی داریم که شاید به نفع ما نباشند و رسیدن به آنها زندگی ما را به تباهی بکشانند ولی خودمان از آن آگاه نیستیم. بهتر است تلاش کنیم ولی همه ی کارها را به دست خدا بسپاریم زیرا او آفریدگار ماست و از همه چیز خبر دارد ...

امتیاز

کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان

5

محتوا و داستان

2

فصل ها

مشخصات کتاب گویا

سایر مشخصات

دیدگاه خود را بنویسید نقد و نظر

  • کاربر مهمان
    با سلام:خسته نباشید،هزاران آفرین به تلاشتان عالی بود👏👏👏👏👏
  • کاربر مهمان
    عاااااااااااالی ❤️❤️❤️❤️❤️😘😘❤️
  • کاربر مهمان
    عالی بود ممنون🤩😘
  • کاربر مهمان
    بدبدبدبد
  • کاربر مهمان
    بدبدبد
  • کاربر مهمان
    😍😍😍😍😍😍😍😍😍😊😊😊😍😁😁😁
  • کاربر مهمان
    اییییییی بد نبود 😐😐😐😐
  • کاربر مهمان
    دهنت طلا

تصاویر

دسترسی سریع