شب شده بود و صدای رعدوبرق در کوهستان پیچیده بود.
ریزعلی از پنجرهی اتاقش به کوه خیره شده بود. صدای رعدوباران هرلحظه بیشتر و بیشتر میشد. ریزعلی کبریتی را برداشت و بهسوی ریل آهن رفت. هنوز آخرین قطار نرسیده بود... .
ریزعلی از پنجرهی اتاقش به کوه خیره شده بود. صدای رعدوباران هرلحظه بیشتر و بیشتر میشد. ریزعلی کبریتی را برداشت و بهسوی ریل آهن رفت. هنوز آخرین قطار نرسیده بود... .
از ایرانصدا بشنوید
ریزعلی دهقان فداکاری بود که در یک شب طوفانی روی ریل قطار رفت؛ پیراهنش را آتش زد تا قطار و سرنشینانش را نجات دهد.
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
فصل ها
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
-
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان