- 16407
- 1000
- 1000
- 1000
رسم راسویی
زاغی بر روی درختی لانه درست کرده بود. زاغ گاهی در صحرا گردش می کرد و گوشت باقی مانده ی شکار حیوانات دیگر را پای درختش می آورد و می خورد.
زاغ از این که آن دور و برها جانور دیگری رفت و آمد نمی کند بسیار خوشحال بود. روزی راسوسس بزرگ و تنومند از راه رسید. بوی استخوان ها او را به سوی درخت کشاند. زاغ ناگهان چشمش به راسو افتاد و ترسید.
پس احساس خطر کرد. با خود گفت بهتر است از اینجا بروم اما بعدا نظرش عوض شد. زاغ پیش راسو رفت و شروع به حرف زدن کرد.
راسو هم از زاغ خوشش آمد ...
زاغ از این که آن دور و برها جانور دیگری رفت و آمد نمی کند بسیار خوشحال بود. روزی راسوسس بزرگ و تنومند از راه رسید. بوی استخوان ها او را به سوی درخت کشاند. زاغ ناگهان چشمش به راسو افتاد و ترسید.
پس احساس خطر کرد. با خود گفت بهتر است از اینجا بروم اما بعدا نظرش عوض شد. زاغ پیش راسو رفت و شروع به حرف زدن کرد.
راسو هم از زاغ خوشش آمد ...
از ایرانصدا بشنوید
این داستان آموزنده از مرزبان نامه توسط مهدی آذر یزدی ساده نویسی شده و برای کودکان سال آخر دبستان مناسب است
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
فصل ها
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
-
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان