علی اصلا دلش نمی خواست بخوابد.
یک روز همه ی اعضا خانواده خوابیده بودند. فقط علی بیدار بود. ناگهان خواب از راه رسید و یکراست رفت توی چشم علی کوچولو.
علی که خوابش گرفته بود خیلی عصبانی شده بود. خواب به او گفت که من توی چشم تو رفته ام تا تو استراحت کنی. اما علی کوچولو با خواب دعوا کرد و گفت اصلا دلش نمی خواهد بخوابد خواب هم رفت پی کارش ...
یک روز همه ی اعضا خانواده خوابیده بودند. فقط علی بیدار بود. ناگهان خواب از راه رسید و یکراست رفت توی چشم علی کوچولو.
علی که خوابش گرفته بود خیلی عصبانی شده بود. خواب به او گفت که من توی چشم تو رفته ام تا تو استراحت کنی. اما علی کوچولو با خواب دعوا کرد و گفت اصلا دلش نمی خواهد بخوابد خواب هم رفت پی کارش ...
از ایرانصدا بشنوید
این داستان برای کودکان سال آخر دبستان مناسب است
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
فصل ها
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
-
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان