سیمین کفش های تق تقی اش را پوشیده یود. سارا، خواهر کوچک تر سیمین دلش می خواست کفش های تق تقی داشته باشد.
سارا از سیمین خواهش کرد تا کفش هایش را به او بدهد اما سیمین اصلا قبول نکرد.
سارا ناراحت شد و رفت توی حیاط زیر آفتاب نشست. مادر به او گفت که زیر آفتاب گرمازده می شود اما او قبول نکرد و همانجا نشست.
سارا با کفش های خودش راه می رفت و با دهانش صدای تق تق در می آورد. مادر از صدای تق تق او عصبانی شده بود اما او به مادر گفت که این صدای کفش من است ...
سارا از سیمین خواهش کرد تا کفش هایش را به او بدهد اما سیمین اصلا قبول نکرد.
سارا ناراحت شد و رفت توی حیاط زیر آفتاب نشست. مادر به او گفت که زیر آفتاب گرمازده می شود اما او قبول نکرد و همانجا نشست.
سارا با کفش های خودش راه می رفت و با دهانش صدای تق تق در می آورد. مادر از صدای تق تق او عصبانی شده بود اما او به مادر گفت که این صدای کفش من است ...
از ایرانصدا بشنوید
این قصه برای خردسالان و دبستانی ها مناسب است
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
فصل ها
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
-
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان