یک سگ آبی بود که تنها در برکه ای زندگی می کرد. او هیچکس را نداشت.
سگ آبی تنها ،دلش می خواست از تنهایی گریه کند.
او شروع کرد به گریه کردن. صدای او چندین بار تکرار شد. سگ آبی که تعجب کرده بود. دوباره شروع کرد به گریه کردن.
دوباره صدای او تکرار شد.
سگ آبی این بار با صدای بلندی گفت: چرا گریه می کنی؟ و صدایی را شنید که می گفت: چرا گریه می کنی؟
سگ آبی با خودش گفت: حتما آن طرف برکه کسی هست که مثل من تنهاست ...
سگ آبی تنها ،دلش می خواست از تنهایی گریه کند.
او شروع کرد به گریه کردن. صدای او چندین بار تکرار شد. سگ آبی که تعجب کرده بود. دوباره شروع کرد به گریه کردن.
دوباره صدای او تکرار شد.
سگ آبی این بار با صدای بلندی گفت: چرا گریه می کنی؟ و صدایی را شنید که می گفت: چرا گریه می کنی؟
سگ آبی با خودش گفت: حتما آن طرف برکه کسی هست که مثل من تنهاست ...
از ایرانصدا بشنوید
این قصه برای خردسالان و دبستانی ها مناسب است
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
فصل ها
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
-
تا کنون نظری ثبت نشده است