توی یه جنگل زیبا، خانم سنجابه و آقا سنجابه با سه تا از بچههاشون زندگی میکردن. آقا سنجابه خیلی مهربون بود و هرکاری که از دستش برمیاومد، برای دیگران انجام میداد. یه روز بچهها خیلی گرسنه بودن و آقا سنجابه رفت تا براشون گردو بیاره... .
کودکان با شنیدن این داستان با مفهوم «مهربانی» و «مهربانی کردن» آشنا میشن و یاد میگیرن که «محبت کردن» و «خوبی کردن» هیچوقت بیپاسخ نمیمونه.
کودکان با شنیدن این داستان با مفهوم «مهربانی» و «مهربانی کردن» آشنا میشن و یاد میگیرن که «محبت کردن» و «خوبی کردن» هیچوقت بیپاسخ نمیمونه.
صداها
-
عنوانزمان
-
14:34
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه