قصه‌ی عزیز خانم

  • 1 قطعه
  • 9:15 مدت زمان
  • 17 دریافت شده
توی یه محله‌ی قشنگ و باصفا عزیزخانم مهربون زندگی می‌کرد. مامان ماهرخ سال‌ها توی اون محل بود و همه اون رو می‌شناختن و «عزیزخانم» صداش می‌کردن... عزیز خانم فرزندی نداشت، ولی همه‌ی بچه‌های محل انگار بچه‌های عزیزخانم بودن.
روز مادر نزدیکه و همه‌ی بچه‌ها می‌خوان برای عزیزخانم جشن بگیرن و روز مادر رو بهش تبریک بگن ... همه‌ی محل جمع شدن و دست به دست هم دادن تا این روز رو برای عزیز خانم یه روز به یاد موندنی کنن... .

صداها

اطلاعات تکمیلی

سایر مشخصات

تصاویر

دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه

دسترسی سریع