قصه‌ های نرگس و گنجینه‌ی مسجد

  • 1 قطعه
  • 8:23 مدت زمان
  • 26 دریافت شده
نرگس، دخترکی پرانرژی و کنجکاو بود که تازه تابستان امسال پا به دنیای بزرگ‌ترها گذاشته بود. با شروع فصل تابستان، شور و هیجان خاصی در دلش موج می‌زد.
امسال تابستان، مسجد برای دختران برنامه‌های ویژه‌ای داشت و نرگس با اشتیاق فراوان ثبت‌نام کرده بود.
اولین روز، با کوله‌پشتی کوچکش که پر بود از دفتر و مداد رنگی، راهی مسجد شد. هوا آفتابی و دل‌انگیز بود و بوی گل‌های شمعدانی در هوا پیچیده بود. وقتی وارد حیاط مسجد شد، دید که بچه‌های زیادی مثل خودش آمده‌اند. بعضی‌ها مشغول بازی‌های گروهی بودند و بعضی دیگر درحال صحبت با دوستانشان. اما نرگس مستقیماً به سمت سالن اصلی رفت، جایی که کلاس “رازهای قرآنی” برگزار می‌شد.

صداها

اطلاعات تکمیلی

سایر مشخصات

تصاویر

دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه

دسترسی سریع