توی بغل گلنوش خوابیده بودم که صدای انفجار همه جا پیچید.
گلرنگ و بهرنگ به مدرسه رفته بودند ولی گلنوش در خانه بود. من توی بغل گلنوش خوابیده بودم. یکدفعه صدای وحشتناکی همه جا پیچید. بعدش هم صدای آژیر آمبولانس و سر و صدای زن ها و بچه ها بلند شد. شیشه های پنجره شکسته بودند و باد شدیدی از پنجره ی های بدون شیشه وارد اتاق شد. سقف اتاق خراب شده بود و تکه تکه روی فرقش می ریخت. همه جا پر از خاک شده بود. من وحشت کرده بودم. مادر گلنوش به سرعت وارد اتاق شد. از کف پاهای مادر خون می ریخت. او گلنوش را بلند کرد. گلنوش هم مرا برداشت. باد توی اتاق پیچید و من و گلنوش و مادرش، محکم روی کف اتاق پهن شدیم ...
گلرنگ و بهرنگ به مدرسه رفته بودند ولی گلنوش در خانه بود. من توی بغل گلنوش خوابیده بودم. یکدفعه صدای وحشتناکی همه جا پیچید. بعدش هم صدای آژیر آمبولانس و سر و صدای زن ها و بچه ها بلند شد. شیشه های پنجره شکسته بودند و باد شدیدی از پنجره ی های بدون شیشه وارد اتاق شد. سقف اتاق خراب شده بود و تکه تکه روی فرقش می ریخت. همه جا پر از خاک شده بود. من وحشت کرده بودم. مادر گلنوش به سرعت وارد اتاق شد. از کف پاهای مادر خون می ریخت. او گلنوش را بلند کرد. گلنوش هم مرا برداشت. باد توی اتاق پیچید و من و گلنوش و مادرش، محکم روی کف اتاق پهن شدیم ...
از ایرانصدا بشنوید
روایتی از جنگ تحمیلی را از زبان یک عروسک بشنوید.
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
فصل ها
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
-
کاربر مهمان
کاربر مهمان