احسان اصلا دوست نداشت صف بایستد.
یک روز که احسان مریض شده بود از مادرش خواست تا او را به دکتر ببرد.
مادر او را به دکتر برد. احسان و مادرش باید منتظر می شدند تا نوبت شان شود ولی احسان اصلا از منتظر شدن خوشش نمی آمد ...
یک روز که احسان مریض شده بود از مادرش خواست تا او را به دکتر ببرد.
مادر او را به دکتر برد. احسان و مادرش باید منتظر می شدند تا نوبت شان شود ولی احسان اصلا از منتظر شدن خوشش نمی آمد ...
صداها
-
عنوانزمان
-
9:57
کاربر مهمان