ماه رمضان بود و عرفان کوچولو روزه گرفته بود.
یک شب مادربزرگ میهمان آنها بود. مادر عرفان از او خواست تا برای درست کردن افطاری به او کمک کند.
اما عرفان فکر می کرد کار کردن باعث گرسنگی اش می شود ...
یک شب مادربزرگ میهمان آنها بود. مادر عرفان از او خواست تا برای درست کردن افطاری به او کمک کند.
اما عرفان فکر می کرد کار کردن باعث گرسنگی اش می شود ...
صداها
-
عنوانزمان
-
10:02
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان