چمنزاری بود مثل بهشت. گویی که طاووسی پرهایش را در آن جا پهن کرده بود.
رنگارنگ و خوش بو. تا می شنیدی صدای پرنده بود و پرواز و آب و باد.
اما شکارچی ها هم از این چمنزار خوش شان می آمد.
روزی از روزها، شکارچی با دام و طعمه از راه رسید. دام اش را پهن کرد و طعمه را در دام ریخت و منتظر شد.
ناگهان دسته ای از کبوتران زیبا از راه آمدند و طعمه را دیدند و بر زمین نشتند و خوردند ...
رنگارنگ و خوش بو. تا می شنیدی صدای پرنده بود و پرواز و آب و باد.
اما شکارچی ها هم از این چمنزار خوش شان می آمد.
روزی از روزها، شکارچی با دام و طعمه از راه رسید. دام اش را پهن کرد و طعمه را در دام ریخت و منتظر شد.
ناگهان دسته ای از کبوتران زیبا از راه آمدند و طعمه را دیدند و بر زمین نشتند و خوردند ...
از ایرانصدا بشنوید
بچه ها! داستان زیبای طوقی، رئیس دسته کبوترها و زِبرا، موش با هوش و زیرک را در این کتاب گویا بشنوید و لذت ببرید ...
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
فصل ها
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
-
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان