تو یه جنگل دور، یه تمساح کوچولو بود که همیشه در حال گریه کردن بود. تمساح کوچولو دلیلی برای گریه نداشت اما اشکهاش بند نمی اومد. تمساح تصمیم گرفت بره پیش دکتر حیوونا تا یه دارویی بگیره تا اشکهاش بند بیاد اما..
خاله نوشی تو این قصه از ماجرای تمساح غمگینی میگه که شادیش رو گم کرده. اون برای بند اومدن اشکهاش، به سراغ دکتر حیوونا میره و توی راه با حیوونای مختلفی آشنا میشه . حیوونایی که هرکدوم مشکلی دارن اما باز شاد و خندون هستن.
شنیدن این قصه به بچه ها این پیام رو میده که مهربونی و کمک به دیگران در حل مشکلاتشون ، باعث میشه حال آدم خوب بشه !
خاله نوشی تو این قصه از ماجرای تمساح غمگینی میگه که شادیش رو گم کرده. اون برای بند اومدن اشکهاش، به سراغ دکتر حیوونا میره و توی راه با حیوونای مختلفی آشنا میشه . حیوونایی که هرکدوم مشکلی دارن اما باز شاد و خندون هستن.
شنیدن این قصه به بچه ها این پیام رو میده که مهربونی و کمک به دیگران در حل مشکلاتشون ، باعث میشه حال آدم خوب بشه !
صداها
-
عنوانزمان
-
14:52
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان