حسن کوچولو داشت در حیاط خانه بازی می کرد که باران شروع شد.
مادربزرگ با دیدن سر خیس حسن فکری به سرش زد.
او رفت و از توی صندوق اش کاموا و میل بافتنی بیرون آورد، عینک اش را به چشمش زد و شروع به بافتن کرد ...
این برنامه ویژه فصل زمستان است
مادربزرگ با دیدن سر خیس حسن فکری به سرش زد.
او رفت و از توی صندوق اش کاموا و میل بافتنی بیرون آورد، عینک اش را به چشمش زد و شروع به بافتن کرد ...
این برنامه ویژه فصل زمستان است
صداها
-
عنوانزمان
-
14:07
کاربر مهمان
کاربر مهمان