مینو هر روز به گل هایش آب می داد. با آنها حرف می زد و آنها را نوازش می کرد.
یک روز مینو رفت تا دوباره به گل هایش آب بدهد که چند تا کرم قرمز دید.
او خیلی ترسید. با خودش فکر کرد که این کرم های بدجنس حتما به گل ها آسیب می رسانند ...
یک روز مینو رفت تا دوباره به گل هایش آب بدهد که چند تا کرم قرمز دید.
او خیلی ترسید. با خودش فکر کرد که این کرم های بدجنس حتما به گل ها آسیب می رسانند ...
صداها
-
عنوانزمان
-
14:23
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان