موش کوچولو تنها زندگی می کرد. خیلی هم کنجکاو و فضول بود.
موشی سبیل های قشنگی داشت. همه آرزو داشتند سبیل های اونو داشته باشن.
یک شب آقا موشه چشم اش به باغ موش خیاط افتاد. چراغ باغ اش روشن بود و موشی می خواست بداند چرا چراغ باغ موش خیاط روشن است ...
موشی سبیل های قشنگی داشت. همه آرزو داشتند سبیل های اونو داشته باشن.
یک شب آقا موشه چشم اش به باغ موش خیاط افتاد. چراغ باغ اش روشن بود و موشی می خواست بداند چرا چراغ باغ موش خیاط روشن است ...
صداها
-
عنوانزمان
-
15:01
کاربر مهمان
کاربر مهمان