بچههای عزیز، در این شعر شمارش اعداد یک تا ده را همراه با جوجههای قشنگِ کوچولو یاد میگیریم.
ده تا جوجه
رفتن تو کوچه
یکیشون دوید، دنبال دونه
نُه تای دیگه باقی میمونه
از نه تا جوجه
یکیشون اومد، پیش مرغابی:
مرغابی شبها، کجا میخوابی؟
اگه بشماری، دونه به دونه
از هشت تا جوجه
یکیشون دوید، رفت اون گوشه
توی قفس آقاخرگوشه
هرکی ندونه، مرغه میدونه
هفت تای دیگه، باقی میمونه
از هفت تا جوجه
پیشی که اومد، همه ترسیدن
این ور دویدن، اون ور دویدن
یکیشون دوید داخل خونه
شش تای دیگه، باقی میمونه
از شش تا جوجه
یکیشون پرید رو پای هاپو
گفت: آهای هاپو! چی میگی؟ بگو
وسط حیاط، کنار لونه
پنج تای دیگه، باقی میمونه
از پنج تا جوجه
یکیشون به یه ببعی رسید
که چوپونه داشت، پشماشو میچید
همون جا وایستاد، پیش چوپونه
چهارتای دیگه، باقی میمونه
از چهار تا جوجه
یکیشون اومد، پیش الاغه
به الاغه گفت: دماغت چاقه؟
سواری دادن، برات آسونه؟
از چهار تا جوجه
سه تای دیگه، باقی میمونه
از سه تا جوجه
یکیشون اومد نزدیک بزی:
حالت چطوره، آی خاله قزی؟
توی چمن و شبدر و پونه
دو تای دیگه، باقی میمونه
از دو تا جوجه
یکیشون اومد، پیش دختره:
خانوم خانوما، شیر دوشیدی
به من هم میدی؟
از دو تا جوجه، تنها یه دونه
روی علفها، باقی میمونه
جوجهی تنها، رفت تو انباری
گفت: آقا اسبه
از تو انباری، خبری داری؟
اسبه گفت: آره
نه تا جوجه، تپل و مپل، توی انباره
جوجهها همه بیرون اومدن
حالا دوباره ده تا شدن
ده تا جوجه
رفتن تو کوچه
یکیشون دوید، دنبال دونه
نُه تای دیگه باقی میمونه
از نه تا جوجه
یکیشون اومد، پیش مرغابی:
مرغابی شبها، کجا میخوابی؟
اگه بشماری، دونه به دونه
از هشت تا جوجه
یکیشون دوید، رفت اون گوشه
توی قفس آقاخرگوشه
هرکی ندونه، مرغه میدونه
هفت تای دیگه، باقی میمونه
از هفت تا جوجه
پیشی که اومد، همه ترسیدن
این ور دویدن، اون ور دویدن
یکیشون دوید داخل خونه
شش تای دیگه، باقی میمونه
از شش تا جوجه
یکیشون پرید رو پای هاپو
گفت: آهای هاپو! چی میگی؟ بگو
وسط حیاط، کنار لونه
پنج تای دیگه، باقی میمونه
از پنج تا جوجه
یکیشون به یه ببعی رسید
که چوپونه داشت، پشماشو میچید
همون جا وایستاد، پیش چوپونه
چهارتای دیگه، باقی میمونه
از چهار تا جوجه
یکیشون اومد، پیش الاغه
به الاغه گفت: دماغت چاقه؟
سواری دادن، برات آسونه؟
از چهار تا جوجه
سه تای دیگه، باقی میمونه
از سه تا جوجه
یکیشون اومد نزدیک بزی:
حالت چطوره، آی خاله قزی؟
توی چمن و شبدر و پونه
دو تای دیگه، باقی میمونه
از دو تا جوجه
یکیشون اومد، پیش دختره:
خانوم خانوما، شیر دوشیدی
به من هم میدی؟
از دو تا جوجه، تنها یه دونه
روی علفها، باقی میمونه
جوجهی تنها، رفت تو انباری
گفت: آقا اسبه
از تو انباری، خبری داری؟
اسبه گفت: آره
نه تا جوجه، تپل و مپل، توی انباره
جوجهها همه بیرون اومدن
حالا دوباره ده تا شدن
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
:
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه