هیزمشکن فقیری همراه زن و سه دخترش در کلبهی کوچیکی در حاشیهی یه جنگل دورافتاده زندگی میکرد. صبح روزی که خودش رو برای کار روزانه آماده میکرد، به زنش گفت: «غذام رو بده دختر بزرگمون به جنگل بیاره، وگرنه نمیرسم کارم رو تموم کنم.»
افسانهی «کلبهی جنگلی»، نوشتهی «یاکوب لودویگ کارل گریم» و «ویلهلم کارل گریم» معروف به «برادران گریم» است. این داستان را «هرمز ریاحی»، «نسرین طباطبائی» و «بهزاد برکت» ترجمه کردهاند و انتشارات «فکر روز» آن را منتشر کرده و با همکاری «پایگاه کودک ایرانصدا»، تولید و تهیه شدهاست.
افسانهی «کلبهی جنگلی»، نوشتهی «یاکوب لودویگ کارل گریم» و «ویلهلم کارل گریم» معروف به «برادران گریم» است. این داستان را «هرمز ریاحی»، «نسرین طباطبائی» و «بهزاد برکت» ترجمه کردهاند و انتشارات «فکر روز» آن را منتشر کرده و با همکاری «پایگاه کودک ایرانصدا»، تولید و تهیه شدهاست.
صداها
-
عنوانزمان
-
14:36
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه