شادی دخترک مهربونی بود که حوصلهی هیچ کاری رو نداشت. چون همون روز پدربزرگش برگشته بود خونهشون؛ آخه خونهی پدربزرگ توی یه شهر دیگه بود و شادی نمیتونست هربار که دلش بخواد بره اونجا و ببیندش... .
کودکان با شنیدن این داستان یاد میگیرن که برای هر موضوعی، اوقات خودشون و خانوادهشون رو تلخ نکنن و با فکر و پیدا کردن راهحل مناسب، مشکلشون رو حل کنن. با این کار روحیهای خوب و لبی خندون خواهند داشت.
کودکان با شنیدن این داستان یاد میگیرن که برای هر موضوعی، اوقات خودشون و خانوادهشون رو تلخ نکنن و با فکر و پیدا کردن راهحل مناسب، مشکلشون رو حل کنن. با این کار روحیهای خوب و لبی خندون خواهند داشت.
صداها
-
عنوانزمان
-
12:54
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه