بچهها! یه خاله قورقور رفته بود توی باغ انگور. ببینیم چی میشه، چی نمیشه. خیلی بانمکه. بشنوید با صدای هانا اجرایی، دوست کوچولوی شما.
این شعر رو خانم افسانه شعباننژاد، شاعر و دوست خوب شما، سروده.
رفتم به باغ انگور
دیدم یه خاله قور قور
خاله سرش بالا بود
نگاش به انگورا بود
براش یه خوشه چیدم
پشت سرش دویدم
خاله صدامو نشنید
صدای پامو نشنید
جست میزد اینجور، اونجور
دنبال چی؟ یه زنبور!
دهان خاله باز شد
خاله زبوندراز شد
وای! خاله جون چه کار کرد؟
زنبوره رو شکار کرد
زنبوره رو که قورت داد
اومد صدای فریاد
با گریه خاله جونم
گفت میسوزه زبونم
خاله دوون دوون رفت
از باغ ما بیرون رفت
این شعر رو خانم افسانه شعباننژاد، شاعر و دوست خوب شما، سروده.
رفتم به باغ انگور
دیدم یه خاله قور قور
خاله سرش بالا بود
نگاش به انگورا بود
براش یه خوشه چیدم
پشت سرش دویدم
خاله صدامو نشنید
صدای پامو نشنید
جست میزد اینجور، اونجور
دنبال چی؟ یه زنبور!
دهان خاله باز شد
خاله زبوندراز شد
وای! خاله جون چه کار کرد؟
زنبوره رو شکار کرد
زنبوره رو که قورت داد
اومد صدای فریاد
با گریه خاله جونم
گفت میسوزه زبونم
خاله دوون دوون رفت
از باغ ما بیرون رفت
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه