موقع واکسن زدن بچه ها شده است. اما کیتی از واکسن می ترسد.
پدر، مادر و برادر کیتی دارند صبحانه می خورند. ولی هر چه دنبال کیتی می گردند او را پیدا نمی کنند.
پدر منوجه می شود که کیتی زیر میز قایم شده تا کسی او را نبیند. پدر به کیتی می گوید که امروز صبحانه می خواهم برایت یک صبحانه ی خوشمزه درست کنم کیتی هم خوشحال می شود از زیر میز بیرون می آید. او به پدر می گوید: من اصلا آمپول را دوست ندارم ...
پدر، مادر و برادر کیتی دارند صبحانه می خورند. ولی هر چه دنبال کیتی می گردند او را پیدا نمی کنند.
پدر منوجه می شود که کیتی زیر میز قایم شده تا کسی او را نبیند. پدر به کیتی می گوید که امروز صبحانه می خواهم برایت یک صبحانه ی خوشمزه درست کنم کیتی هم خوشحال می شود از زیر میز بیرون می آید. او به پدر می گوید: من اصلا آمپول را دوست ندارم ...
از ایرانصدا بشنوید
این داستان برای خردسالان مناسب است
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
فصل ها
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
-
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان