ناصرخسرو در این شعر از کدویی حکایت میکند که در مدت بیست روز بر درخت چناری پیچید و کدو داد و فکر میکرد که از چنار برتر است.
نشنیدهای که زیر چناری کدوبُنی
برجست و بردوید بر او بر بهروز بیست؟
پرسید از چنار که تو چند روزهای؟
گفتا چنار: سال من افزونتر از دویست
گفتا به بیست روز من از تو فزون شدم
این کاهلی بگوی که آخر ز بهر چیست؟
گفتا چنار: نیست مرا با تو هیچ جنگ
اکنون نه روز جنگ و نه هنگام داوریست
فردا که بر من و تو وزد باد مهرگان
آنگه شود پدید که نامرد و مرد کیست
نشنیدهای که زیر چناری کدوبُنی
برجست و بردوید بر او بر بهروز بیست؟
پرسید از چنار که تو چند روزهای؟
گفتا چنار: سال من افزونتر از دویست
گفتا به بیست روز من از تو فزون شدم
این کاهلی بگوی که آخر ز بهر چیست؟
گفتا چنار: نیست مرا با تو هیچ جنگ
اکنون نه روز جنگ و نه هنگام داوریست
فردا که بر من و تو وزد باد مهرگان
آنگه شود پدید که نامرد و مرد کیست
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه