یه روز یه مار بود؛ ولی نه، شاید اصلاً مار نبود! شعرش رو بشنوید.
یکی بود یکی نبود
زیر گنبد کبود
ماری دراز نشسته بود
غصه میخورد و چشماشو بسته بود
ادامه دارد... .
یکی بود یکی نبود
زیر گنبد کبود
ماری دراز نشسته بود
غصه میخورد و چشماشو بسته بود
ادامه دارد... .
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه