آینهی عمهجون رو خراب کردم. شعرش هم هست. بشنوید.
یکی بود یکی نبود
زیر گنبد کبود
یه دونه آینه بود گرد و کوچیک
دری داشت میبستیمش، میگفت چیلیک
آینه تو کیف عمهجونی بود
همونی که مخصوص مهمونی بود
همیشه آینهشو به من میداد
میدونست دوسش دارم خیلی زیاد
ادامه دارد... .
یکی بود یکی نبود
زیر گنبد کبود
یه دونه آینه بود گرد و کوچیک
دری داشت میبستیمش، میگفت چیلیک
آینه تو کیف عمهجونی بود
همونی که مخصوص مهمونی بود
همیشه آینهشو به من میداد
میدونست دوسش دارم خیلی زیاد
ادامه دارد... .
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه