در کنار دریای بزرگی، خانواده ای سه نفره زندگی می کردند.
پدر خانواده ماهی صید می کرد. او پسری داشت به نام بخشا داشت.
روزی پدر به پسرش گفت تا با او به دریا برود. پدر به بخشا ماهی گیری یاد داد. آنها منتظر شدند و ماهی کوچکی صید کردند.
پدر، ماهی را به بخشا داد و گفت: این را به مادرت بده تا برای شام ماهی پلو درست کند.
در راه ماهی بالا و پایین می پرید و دهانش را باز و بسته می کرد. بخشا هم دلش سوخت و ماهی را به آب انداخت. ماهی جست و خیز کنان به سوی مادرش شنا کرد.
شب که شد پدر به خانه آمد و از همسرش ماهی پلو خواست.
پدر بخشا به او گفت از خانه بیرون برود و تا کار خوبی نکرده به خانه برنگردد ...
پدر خانواده ماهی صید می کرد. او پسری داشت به نام بخشا داشت.
روزی پدر به پسرش گفت تا با او به دریا برود. پدر به بخشا ماهی گیری یاد داد. آنها منتظر شدند و ماهی کوچکی صید کردند.
پدر، ماهی را به بخشا داد و گفت: این را به مادرت بده تا برای شام ماهی پلو درست کند.
در راه ماهی بالا و پایین می پرید و دهانش را باز و بسته می کرد. بخشا هم دلش سوخت و ماهی را به آب انداخت. ماهی جست و خیز کنان به سوی مادرش شنا کرد.
شب که شد پدر به خانه آمد و از همسرش ماهی پلو خواست.
پدر بخشا به او گفت از خانه بیرون برود و تا کار خوبی نکرده به خانه برنگردد ...
از ایرانصدا بشنوید
این بار شهرزاد کوچولو برای مادر بزرگش(استاد شمسی فضل اللهی) قصه می گوید
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
فصل ها
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
-
تا کنون نظری ثبت نشده است