نصرالدین به یک خر خوب و کاری نیاز داشت.برای همین سوار خر پیرش شد و به بازار رفت
دزدی که خر شده بود
یک روز «نصرالدین» به بازار می رود تا یک خر جوان و سرحال بخرد. او یک خر سفید و جوان پیدا می کند و می خرد و سوار الاغ پیر می شود و خر جوان را با طناب دنبال خودش می کشد و می برد. نصرالدین روی خر خوابش می برد و همین که در حال چرت زدن بود یک دفعه دو دزد نقشه ای می کشند ...
دزدی که خر شده بود
یک روز «نصرالدین» به بازار می رود تا یک خر جوان و سرحال بخرد. او یک خر سفید و جوان پیدا می کند و می خرد و سوار الاغ پیر می شود و خر جوان را با طناب دنبال خودش می کشد و می برد. نصرالدین روی خر خوابش می برد و همین که در حال چرت زدن بود یک دفعه دو دزد نقشه ای می کشند ...
از ایرانصدا بشنوید
داستانی زیبا از متون کهن ایران با خوانش استاد مریم نشیبا
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
فصل ها
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
-
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان