علی و مریم با هم جلوی در خانه شان بازی می کنند.
یک روز که علی و مریم داشتند در کوچه با هم بازی می کردند، خاله نرگس را دیدند. خاله نرگس سبد بزرگی توی دستش بود. آنها به خاله سلام کردند و تصمیم گرفتند به او کمک کنند ...
یک روز که علی و مریم داشتند در کوچه با هم بازی می کردند، خاله نرگس را دیدند. خاله نرگس سبد بزرگی توی دستش بود. آنها به خاله سلام کردند و تصمیم گرفتند به او کمک کنند ...
صداها
-
عنوانزمان
-
10:23
کاربر مهمان