آهو کوچولویی که دیگه نمی ترسید

  • 1 قطعه
  • 13:43 مدت زمان
  • 355 دریافت شده
آهو خانوم دلش می خواست پسرش مثل بقیه دوستانش بازی کند.
ولی آهو کوچولو می ترسید اگه بازی کند یا گم شود یا پاهایش بشکند.
گوزن ها به آهو کوچولو خندیدند. آهو خانوم باید فکری می کرد ...

صداها

اطلاعات تکمیلی

سایر مشخصات

تصاویر

دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه

  • کاربر مهمان
    یادش بخیر اواخر دهه شصت تابستونا پدرم یه تخت آهنی داشت توی حیاط و من میرفتم توی بغلشم میخوابیدم و شب بخیر کوچولو رو از رادیو ضبط سیلور قدیمی میشنیدم و بعد از اون ساعت ده شب قصه شب بود که پدرم گوش میکرد ومن وسطای داستان دیگه خواب خواب میرفتم توی این روزای سخت کرونا یاد خاطرات اون روزا و صدای دلنشین و آسمونی خانم نشیبا دلتنگیامون رو بیشتر وبیشتر میکنه
  • کاربر مهمان
    یکی از کاربر ها ی میهمان خاطره ای از زمان قدیم گفته است یادش بخیر من هم خاطره ی این شکلی دارم
دسترسی سریع