زاغی خانوم یک شال آبی دید. او از شال آبی خیلی خوش اش آمده بود.
گنجشک خانوم از راه رسید و شال آبی را دید و خیلی خوش اش آمد. پرسید: شال را از کجا آوردی؟
زاغی گفت: این قشنگ ترین شال دنیا است. من این شال را به کسی نمی دهم.
باد تندی آمد و شال را با خودش برد ...
گنجشک خانوم از راه رسید و شال آبی را دید و خیلی خوش اش آمد. پرسید: شال را از کجا آوردی؟
زاغی گفت: این قشنگ ترین شال دنیا است. من این شال را به کسی نمی دهم.
باد تندی آمد و شال را با خودش برد ...
صداها
-
عنوانزمان
-
15:21
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان