عینک کوچولوی فهیمه

  • 1 قطعه
  • 14:38 مدت زمان
  • 178 دریافت شده
فهیمه عینکی شده بود.
فهیمه از عینک زدن خجالت می کشید.
او با عینک همه‌‌‌‌چی را بهتر می دید.
یک روز فهیمه داشت مشق می‌‌‌نوشت که تشنه شد. او عینکش را برداشت و رفت تا آب بخورد، اما وقتی برگشت، پایش را روی عینک گذاشت... .

صداها

اطلاعات تکمیلی

سایر مشخصات

تصاویر

دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه

  • کاربر مهمان
    با سلام قصه تون عالی بود😍
  • کاربر مهمان
    سلام عالی بود
  • کاربر مهمان
    سلام خیلی عالی بود
  • کاربر مهمان
    💒🏩🌆🌅🌄🏙🌁🌠🌌
  • کاربر مهمان
    🎉✨🎇🎆🎄🎊🎑🎀🎀🎗🎗🎟🎫🎖🏆🏅🥉🥈🥇
  • کاربر مهمان
    🎮♠️♥️🕹🎰♦️🪆🧿🪄🔮🎱🪁🎲♣️🧩♟🪢🪢🪢🪢🎨♦️♥️🪀🪀🔮🔮
دسترسی سریع