روی یک تیکه ابر خورشید خانوم نشسته بود و هر روز صبح موهای طلای اش رو شونه می کرد.
یک روز صبح که داشت موهاشو شونه می کرد صدای گریه ای شنید و دنبال صدای گریه رفت.
داستان"خورشید خانوم مهربون" در شبکه رادیویی ایران تهیه و تولید شده است.
یک روز صبح که داشت موهاشو شونه می کرد صدای گریه ای شنید و دنبال صدای گریه رفت.
داستان"خورشید خانوم مهربون" در شبکه رادیویی ایران تهیه و تولید شده است.
صداها
-
عنوانزمان
-
11:41
کاربر مهمان