بهار که می شد، درخت سیب پر از شکوفه می شد.
یک روز که درخت سیب های زیادی آورده بود پرنده کوچولو آمد روی شاخه نشست و گفت: این درخت مال منه. هیچ کس حق نداره از این سیب ها بخورد.
میمون از راه رسید و گفت: خب من هم روی این درخت تاب بازی کرده ام. پس مال من هم هست ...
یک روز که درخت سیب های زیادی آورده بود پرنده کوچولو آمد روی شاخه نشست و گفت: این درخت مال منه. هیچ کس حق نداره از این سیب ها بخورد.
میمون از راه رسید و گفت: خب من هم روی این درخت تاب بازی کرده ام. پس مال من هم هست ...
صداها
-
عنوانزمان
-
11:41
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه