شعری برای مادرِ پدرش.
دختر نور و گل
مادرِ بابایش
نوبهاری خوشبو
توی قلبم جایش
همسر شیرخدا
ساده بود و دانا
فاطمه نام او
یک کتاب خوانا
آدمکهای زشت
دیوهای بدکار
فاطمه را بردند
بین در و دیوار
پهلوی او آبی
آسمان هم آبی
دیدمش در خوابم
یک شب مهتابی
سورهی کوثر خواند
دل من رامش شد
شب سرد دل من
پر از آرامش شد
دختر نور و گل
مادرِ بابایش
نوبهاری خوشبو
توی قلبم جایش
همسر شیرخدا
ساده بود و دانا
فاطمه نام او
یک کتاب خوانا
آدمکهای زشت
دیوهای بدکار
فاطمه را بردند
بین در و دیوار
پهلوی او آبی
آسمان هم آبی
دیدمش در خوابم
یک شب مهتابی
سورهی کوثر خواند
دل من رامش شد
شب سرد دل من
پر از آرامش شد
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه