شعر سهراب، درست مانند نقاشی، رنگارنگ است. او در شعرش نگران انسان و سرنوشت اوست. سهراب از همه میخواهد که با دقت و عشق به اطراف خود نگاه کنند و زندگی را دوست داشته باشند و عاشق زندگی باشند.
سهراب سپهری در نامه ای نوشته است: روز ورودم به مدرسه را فراموش نمی کنم: منو از میان بازیهام بردند به کابوس مدرسه. خودم را تنها دیدم و غریب. از اون به بعد دیگه من نبودم که به مدرسه میرفتم، بلکه هربار دلهره بود که بهجای من راهی مدرسه می شد.»
برای کودکی احساساتی و لطیف مثل سهراب، معلم کلاس اول نقش بزرگی دارد. او باید حساس باشد و از هنر و احساس چیزی بداند وگرنه کودکی را در کودک، زخمی خواهد کرد. معلم کلاس اول او اما آدمی بیرویا بود؛ از احساس و شعر چندان چیزی نمیدانست؛ خیال را درک نمی کرد. به گفتهی سهراب: «زنجره را نمیفهمید و پیش او خیالاتم چروک می خورد.»
سهراب سپهری در نامه ای نوشته است: روز ورودم به مدرسه را فراموش نمی کنم: منو از میان بازیهام بردند به کابوس مدرسه. خودم را تنها دیدم و غریب. از اون به بعد دیگه من نبودم که به مدرسه میرفتم، بلکه هربار دلهره بود که بهجای من راهی مدرسه می شد.»
برای کودکی احساساتی و لطیف مثل سهراب، معلم کلاس اول نقش بزرگی دارد. او باید حساس باشد و از هنر و احساس چیزی بداند وگرنه کودکی را در کودک، زخمی خواهد کرد. معلم کلاس اول او اما آدمی بیرویا بود؛ از احساس و شعر چندان چیزی نمیدانست؛ خیال را درک نمی کرد. به گفتهی سهراب: «زنجره را نمیفهمید و پیش او خیالاتم چروک می خورد.»
از ایرانصدا بشنوید
سهراب سپهری در شعرهایش از همه میخواهد که با دقت و عشق به اطراف خود نگاه کنند، زندگی را دوست داشته باشند و عاشق زندگی باشند.
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
فصل ها
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
-
کاربر مهمان
کاربر مهمان