پدر، کیسه ای زر را در خاک پنهان کرده بود و هر شب و هر روز به آن سر می زد.
پدر نه از ثروت اش خودش استفاده می کرد و نه به پسر می داد.
پسر می دید که پدر چگونه تبدیل به نگهبانی شده که همیشه نگران کیسه ی زر اش است.
او از کار پدر ناراحت و عصبانی بود برای همین فکری به سرش زد ...
این حکایت زیبا از بوستان سعدی، با بازنویسی آسیه حیدری شاهی سرایی و روایت اردشیر منظم را بشنوید و لذت ببرید.
پدر نه از ثروت اش خودش استفاده می کرد و نه به پسر می داد.
پسر می دید که پدر چگونه تبدیل به نگهبانی شده که همیشه نگران کیسه ی زر اش است.
او از کار پدر ناراحت و عصبانی بود برای همین فکری به سرش زد ...
این حکایت زیبا از بوستان سعدی، با بازنویسی آسیه حیدری شاهی سرایی و روایت اردشیر منظم را بشنوید و لذت ببرید.
از ایرانصدا بشنوید
داستانی زیبا از بوستان سعدی را برای شما بازنویسی کرده ایم تا بشنوید و لذت ببرید. البته درس زندگی هم بیاموزیم برای داشتن روزهایی زیباتر و شادتر
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
فصل ها
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
-
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان