کدخدایی بود که همسری نابکار و دروغگو داشت.
همسر کدخدا یک روده ی راست توی شکمش نبود. خیلی هم شکمو بود.
او نه به فکر شوهرش بود و نه اهل خانه و زندگی.
روزی کدخدا با سه من گوشت از راه رسید و گفت: ای زن این گوشت را بگیر و با آن خوراکی درست کن که مهمان داریم ...
این حکایت زیبا از مثنوی معنوی را برای شما بچه ها بازنویسی کرده ایم.
همسر کدخدا یک روده ی راست توی شکمش نبود. خیلی هم شکمو بود.
او نه به فکر شوهرش بود و نه اهل خانه و زندگی.
روزی کدخدا با سه من گوشت از راه رسید و گفت: ای زن این گوشت را بگیر و با آن خوراکی درست کن که مهمان داریم ...
این حکایت زیبا از مثنوی معنوی را برای شما بچه ها بازنویسی کرده ایم.
از ایرانصدا بشنوید
دوستای خوب پایگاه کودک ایران صدا! ما در این کتاب گویا، داستانی زیبا از مثنوی معنوی مولانا را بازنویسی کرده ایم. داستانی کدخدا و زن دروغگو و شکمویش را بشنوید و پند بگیرید ...
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
فصل ها
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
-
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان