روزی روزگاری گرگی بود ظالم و بی انصاف. گرگ به کوچیک و بزرگ رحم نمی کرد. خیلی نابکار بود.
هر روز یک حیوان را گیر می انداخت و یه لقمه چپش می کرد. اما روزها که مثل هم نیستند. بالاخره یک روز رسید که گرگ ما چیزی برای خوردن پیدا نکرد. خیلی حالش بد بود.
آخر گرگ حکایت ما تنش به گرسنگی عادت نداشت. چه بکند چه نکند ... بالاخره تصمیم گرفت تا برای پیدا کردن یه لقمه غذا راهی آبادی شود. آبادی خیلی هم دور نبود ...
این قصه، حکایتی از کلیله و دمنه است.
هر روز یک حیوان را گیر می انداخت و یه لقمه چپش می کرد. اما روزها که مثل هم نیستند. بالاخره یک روز رسید که گرگ ما چیزی برای خوردن پیدا نکرد. خیلی حالش بد بود.
آخر گرگ حکایت ما تنش به گرسنگی عادت نداشت. چه بکند چه نکند ... بالاخره تصمیم گرفت تا برای پیدا کردن یه لقمه غذا راهی آبادی شود. آبادی خیلی هم دور نبود ...
این قصه، حکایتی از کلیله و دمنه است.
از ایرانصدا بشنوید
بچه ها! یه حکایت زیبای دیگه از کلیله و دمنه رو با اجرای اردشیر منظم و بازنویسی آسیه حیدری شاهی سرایی بشنوید و لذت ببرید
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
فصل ها
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
-
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان