پدر و پسری با هم زندگی می کردند. آنها خیلی فقیر بود.
یک روز پدر و پسر تصمیم گرفتند تا برای نهار ماهیگیری کنند.
پسر نامه ای نوشت و آن را به قلاب پدر چسباند. پدر فکر کرد که ماهی گرفته است اما یک یاد داشت بود که رویش نوشته شده بود: ما امروز دلمان نمی خواهد که صید شما بشویم ...
یک روز پدر و پسر تصمیم گرفتند تا برای نهار ماهیگیری کنند.
پسر نامه ای نوشت و آن را به قلاب پدر چسباند. پدر فکر کرد که ماهی گرفته است اما یک یاد داشت بود که رویش نوشته شده بود: ما امروز دلمان نمی خواهد که صید شما بشویم ...
از ایرانصدا بشنوید
اگه یه شبه پولدار بشید چیکار می کنید؟
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
فصل ها
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
-
-
-
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان