مرد بازرگانی بود که در کار خرید و فروش روغن بود. زندگی خوبی داشت و از مال دنیا چیزی کم نداشت.
در همسایگی مرد بازرگان مرد بی چیزی بود که چیزی از مال دنیا نداشت و به دنبال کسب روزی زیاد هم نبود. اصلا کار و درآمدی نداشت. اما با این حال ناشکر هم نبود.
مردم اونو دوست داشتن چون خیلی مهربان و بی آزار بود و دل کسی رو نمی شکوند.
مرد بازرگان هم از خوش قلبی همسایه ی فقیر و تهیدست اش با خبر بود و می دونست که مرد فقیر عادت نداره از کسی درخواست پول و یا چیزی بکنه خودش بعد از هر معامله ای که انجام می داد سهمی از روغن رو هم برای مرد بی چیز نگه می داشت و به او هدیه می کرد. مرد بی چیز از این کار بازرگان خیییلی خوشحال می شد. براش دعا می کرد. اون از روغن ها استفاده می کرد و بقیه ی روغن رو در یک کوزه ی بزرگ می ریخت و نگهداری می کرد.
این داسنان، حکایتی است بر اساس کلیله و دمنه.
در همسایگی مرد بازرگان مرد بی چیزی بود که چیزی از مال دنیا نداشت و به دنبال کسب روزی زیاد هم نبود. اصلا کار و درآمدی نداشت. اما با این حال ناشکر هم نبود.
مردم اونو دوست داشتن چون خیلی مهربان و بی آزار بود و دل کسی رو نمی شکوند.
مرد بازرگان هم از خوش قلبی همسایه ی فقیر و تهیدست اش با خبر بود و می دونست که مرد فقیر عادت نداره از کسی درخواست پول و یا چیزی بکنه خودش بعد از هر معامله ای که انجام می داد سهمی از روغن رو هم برای مرد بی چیز نگه می داشت و به او هدیه می کرد. مرد بی چیز از این کار بازرگان خیییلی خوشحال می شد. براش دعا می کرد. اون از روغن ها استفاده می کرد و بقیه ی روغن رو در یک کوزه ی بزرگ می ریخت و نگهداری می کرد.
این داسنان، حکایتی است بر اساس کلیله و دمنه.
از ایرانصدا بشنوید
بچه ها! رویا و خیال خوبه. اما هیچ وقت نمی تونه جای عقل و خرد و دوراندیشی و برنامه ریزی رو بگیره. وگرنه ممکنه سر از جاهایی دربیاریم که جان ما و دیگران به خطر بیفته
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
فصل ها
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
-
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان