پیرزن فقیری گربه ایی داشت که نان خشک و ته مانده غذا می خورد و حسابی لاغر و نحیف بود.
گربه ایی بود که توی خانه پیرزنی زندگی می کرد و هیچ وقت بیرون نمی رفت چون بچه های محله یک بار او را کتک زده بودند و گربه از خانه بیرون نمی رفت. گربه یک بار روی پشت بام رفت و گربه بزرگی را روی دیوار همسایه دید، و راز بزرگی و چاقی گربه را پرسید.گربه لاغر به گربه چاق گفت من فقط نان خالی و آش می خورم. گربه چاق گفت من در آشپزخانه پادشاه هر روز کباب و بره و غذا های خوشمزه می خورم. و قرار شد دفعه بعد گربه چاق ، گربه لاغر را با خود به قصر پادشاه ببرد.
نمایش"گربه پبرزن" در واحد نمایش صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران تهیه و تولید شده است.
گربه ایی بود که توی خانه پیرزنی زندگی می کرد و هیچ وقت بیرون نمی رفت چون بچه های محله یک بار او را کتک زده بودند و گربه از خانه بیرون نمی رفت. گربه یک بار روی پشت بام رفت و گربه بزرگی را روی دیوار همسایه دید، و راز بزرگی و چاقی گربه را پرسید.گربه لاغر به گربه چاق گفت من فقط نان خالی و آش می خورم. گربه چاق گفت من در آشپزخانه پادشاه هر روز کباب و بره و غذا های خوشمزه می خورم. و قرار شد دفعه بعد گربه چاق ، گربه لاغر را با خود به قصر پادشاه ببرد.
نمایش"گربه پبرزن" در واحد نمایش صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران تهیه و تولید شده است.
از ایرانصدا بشنوید
داستانی زیبا و کهن با روایت استاد شمسی فضل اللهی
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
فصل ها
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
-
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان