مرد ثروتمندی با همسرش در خانه ای زندگی می کردند. خانه ی آنها آتش گرفت و آنان فقیر شدند.
چیزی نگذشت که زن بچه ای به دنیا آورد. ماجرا از اینجا آغاز شد که مرد برای کاری بیرون رفته بود که چهار زن غریبه وارد خانه شدند. آنها کمک کردند تا بچه به دنیا بیاید. بچه به دنیا آمد. یک دختر زیبا بود.
آن چهار زن که دیدند دختر سالم به دنیا آمده تصمیم گرفتند تا چهار هدیه به او بدهند.
یکی گفت: هر وقت این دختر بخندد، همه جا پر از گل می شود.
دیگری گفت: هر وقت این دختر بخندد همه جا گلباران می شود ...
آنها اسم او را گل خندان گذاشتند و رفتند. زن همسایه که زنی حسود بود، از این ماجرا خبردار شد.
چیزی نگذشت که زن بچه ای به دنیا آورد. ماجرا از اینجا آغاز شد که مرد برای کاری بیرون رفته بود که چهار زن غریبه وارد خانه شدند. آنها کمک کردند تا بچه به دنیا بیاید. بچه به دنیا آمد. یک دختر زیبا بود.
آن چهار زن که دیدند دختر سالم به دنیا آمده تصمیم گرفتند تا چهار هدیه به او بدهند.
یکی گفت: هر وقت این دختر بخندد، همه جا پر از گل می شود.
دیگری گفت: هر وقت این دختر بخندد همه جا گلباران می شود ...
آنها اسم او را گل خندان گذاشتند و رفتند. زن همسایه که زنی حسود بود، از این ماجرا خبردار شد.
از ایرانصدا بشنوید
افسانه ایی زیبا با اجرای استاد ژاله علو
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
فصل ها
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
-
کاربر مهمان