پیرمرد فقیری، گرسنه و خسته بود. سرانجام زیر سایه ی یک دیوار نشست، از داخل بقچه اش تکه های نان خشک و سفتش را بیرون آورد. از دور بوی کبابی به مشامش رسید، بقچه اش را جمع کرد و به دنبال بوی کباب رفت و رفت تا به یک کبابی رسید...
داستان بوی کباب، قصه ای زیبا از قصه های حکمت آمیز و پندآموز نصرالدین است که خانم مریم نشیبا همراه با نوه اش (گلاب)، برای کودکان تعریف می کنند. این داستان درباره ی پیرمرد فقیر و گرسنه ای است که به غیر از نان خشک غذای دیگری برای خوردن ندارد. از قضا، روزی از روزها، بوی کباب از دور به مشامش می رسد، به سمت بو می رود تا به کبابی می رسد. می نشیند و با بوی کباب شروع به خوردن نان خشکش می کند. هنگام رفتن، صاحب کبابی پولِ بویِ کبابش را از او طلب می کند...
داستان بوی کباب، قصه ای زیبا از قصه های حکمت آمیز و پندآموز نصرالدین است که خانم مریم نشیبا همراه با نوه اش (گلاب)، برای کودکان تعریف می کنند. این داستان درباره ی پیرمرد فقیر و گرسنه ای است که به غیر از نان خشک غذای دیگری برای خوردن ندارد. از قضا، روزی از روزها، بوی کباب از دور به مشامش می رسد، به سمت بو می رود تا به کبابی می رسد. می نشیند و با بوی کباب شروع به خوردن نان خشکش می کند. هنگام رفتن، صاحب کبابی پولِ بویِ کبابش را از او طلب می کند...
از ایرانصدا بشنوید
در این داستان کودکان به راحتی با مفهوم نیکی و کمک کردن به دیگران آشنا می شوند و می آموزند که اگر هر گاه کاری جهت کمک کردن به دیگران از دستشان برآید به هیچ عنوان دریغ نکنند و آن را به نحو احسنت به سرانجام برسانند.
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
فصل ها
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
-
-
-
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان